هرجاکه تویی تفرّج آن جاست
هرجاکه تویی تفرّج آن جاست
بوی گل و بانگ مرغ هنگام نشاط و روز صحرا است
فّراش خزان ورق بیفشاند نّقاش صبا چمن بیاراست
ما را سر باغ و بوستان هر جا که توییی تفرّج آن جاست
گویند نظر بر روی خوبان نهی است، نه این نظر که ماراست
در روی تو سِرّ صنعِ بی چون چون آب در آبگینه پیداست
هر آدمی ای که مهر در وی نگرفت سنگ خاراست
روز تر و خشک ما آتش که به زیر دیگ سود است
نالیدن بی حساب سعدی گویند خلاف رأی داناست
از عرقه ی ما خبر ندارد آسوده که بر کنار دریاست